یغما - نوشته های یغما
ساعت 2:55 عصر سه شنبه 85/9/28
تعداد زیادی دستنوشته دارم که روزگاری آن ها را در کنجی دنج از انجمن معارف جا داده بودم ... اما پس از من جدیدترها که حتی حق صحبت رو ادا نکردند اون ها رو جابجا کردند و حالا هم که دیگه هیچ اثری از اون ها نیست که نیست !
خدا میدونه برای هر کدوم از اون کلمات و جمله ها چه بر من گذشته بود! ¤ نویسنده: یغما
ساعت 2:55 عصر سه شنبه 85/9/28
سلام
یکی از کاندیداها که توی لیست رایحه خوش خدمت هست خانم پروین احمدی نژاد خواهر دکتر محمود احمدی نژاد هستش که اتفاقا آقای بذرپاش که به نوعی مسئول این ائتلاف هست سرمایه گذاری خوبی هم برای رأی آوردن ایشون کرده بطوری که در پوسترهای تبلیغاتی این ائتلاف نام این خانم در صدر همه نام ها هست! نکته جالبش اینه که ممکنه فکر کنین ایشون بار اولشون که کاندیدا میشن و اونهم بخاطر ریاست جمهوری برادرشون هست اما اینگونه نیست چون این خانم بار هشتمش هست که در انتخابات های مختلف کاندیدا میشه و رأی نمیآره حالا این دفعه به چه امیدی اومده خدا میدونه!!! ¤ نویسنده: یغما
ساعت 2:55 عصر سه شنبه 85/9/28
1-مهدی چمران 109،477 رای
2-مرتضی طلایی 99،725 رای 3-هادی ساعی 79739 رای 4-رسول خادم 77546رای 5-عباس شیبانی 69730 رای 6-علیرضا دبیر 60084 رای 7-حمزه شکیب 56496 رای 8-معصومه ابتکار 48167 رای 9-احمد مسجدجامعی 45،423 رای 10-محمدعلی نجفی 42،841 رای 11-پروین احمدینژاد 41،985 رای 12-معصومه آباد 34761رای 13-خسرو دانشجو 34280 رای 14-حسن بیادی 34163 رای 15-عبدالمقیم ناصحی 33729رای 16-حبیب کاشانی 32884 رای 17-حسن زیاری 32031 رای 18-الهه راستگو 30765 رای 19-محمود خسروی وفا 29972 رای 20-زهرا صدراعظم نوری 27903 رای 21-اسماعیل دوستی 27760 رای 22-امیرعلی امیری 27468 رای 23-بهمن ادیب زاده 27363رای 24-محسن وفامهر 26892 رای 25-قاسم تقیزاده خامسی 25845رای 26-مسعود زریبافان 25748 رای 27-عباس مسجدی آرانی 25729 رای 28-امیررضا واعظ آشتیانی 25461 رای 29-مهرداد بذرپاش 25344 رای 30-حسن کریمی 25342 رای 31- پیروز حناچی 25303 رای 32-سیدشهابالدین طباطبایی اردکانی 25023 رای 33-سیدکامل تقوینژاد 24956 رای 34- محسن سویزی 24718 رای 35-افشین حبیبزاده کلی 24205 رای 36- مهرنوش معتمدیآذر 23634 رای 37- علی نوذر پور 23610 رای 38-عباس میرزا ابوطالبی 23361 رای 39-منظر خیر حبیبالهی 23267 رای 40- مجتبی اعلایی 20796 رای 41-نسرین سلطانخواه حقیقی 20142 رای 42- حمید سجادی هزاوه 18849 رای 43- محمود عباسزاده 15958 رای 44- مسیح مشهدی تفرشی 15180 رای 45-سیدرستم سیدآقاخان 14615 رای 46-حسن تیزمغز 7323رای 47-محمد مهدی مظاهری تهرانی 7213 رای 48-سیدعباس سجادی 7172 رای 49-محمود مولایی 6924 رای 50-احمد طاهری 6858 رای ¤ نویسنده: یغما
ساعت 5:57 عصر پنج شنبه 85/9/16 سفر آن سال مسجد جمکران سفر عجیبی بود ! این بار نوبت سفر پسرهای دانشگاه ما بود! اما عجب بچه های گلی ! بقول خودشان تمام بچه خلاف دانشگاه جمع شده بودند در یک اتوبوس! اصلا این سفر قرار بود شمال باشد اما پس از تلاشهای زیاد تبدیل به جمکران شد! یکی از طلبه ها که کمتر با محیط دانشگاهی ارتباط داشت و خیلی علاقه داشت در این محیط فعالیت فرهنگی کند را همراه خودم به این سفر بردم. هنوز درست و حسابی از شهر خارج نشده بودیم که ازصدای دست زدن ، صوت زدن تا صدای جیغ و فریاد های عجیب و غریب شروع شد. صندلی کنار من هم طبق معمول خالی بود برای کسانی که مشاوره می خواستند من که از اول سفر بصورت نوبتی با بچه های از 15 دقیقه گرفته تا 1 ساعت درددل داشتم برای اینکه بچه های از اتوبوس و سفر خسته نشوند حساسیتی نسبت به شادی بچه ها نشان نمی دادم. اما از رفیق طلبه ای که تا به حال با بچه های دانشجو انس نداشت بگویم. بیچاره آنچنان وحشت زده شده بود که امد پیش من و گفت : (( فلانی مگر حواست نیست دست می زنند و شعر می خوانند؟!)) گفتم : ((خوب)) گفت : (( همین ! بابا جان برای ما زشت است اتوبوسی که آخوند سوار شده این کارها را می کنند. اصلا این ها قیافه هایشان به جمکران نمی خورد اکثرا برای مسخره بازی امدند! برای من و تو زشت نیست ؟)) گفتم : (( من و تو ! پس ناراحت گناه و خدا و رضایت خدا نیستی ،ناراحت شخصیت خودمان هستی ؟ می ترسی ما ضایع بشویم ؟)) گفت: (( اخه !)) گفتم : (( بابا جان ! نه دست زدن جرم است ، نه جیغ زدن ، نه صوت زدن و نه خندیدن اگر شعر بی موردی خواندند من تذکر می دهم مطمئن باش بچه ها خودشان می دانند تا چه حد مجاز است اگر هم نارحت شخصت من و خودت هستی بگذار یک بار هم شخصیت ما زیر پای اینها له شود بخاطر خدا!)) بنده خدا همینجور هاج و واج به من نگاه می کرد نمی دانست چکار کند ! شاید هم دلش می خواست خودش را از پنجره پرتاب کند بیرون! یک خصوصیات جالبی که دانشجویان دارند وقتی به آنها احترام می گذاری خودشان حد و حدود ها را رعایت می کنند لذا نزدیک جمکران که رسیدیم من بلند شدم و برای بچه شروع به صحبت کردم از محبت آقا امام زمان و بزرگواری او می گفتم . این طلبه که نگاهش به بچه های ساکت که به من خیره شده بودند می افتاد از تعجب نمی دانست چیکار کند شاید پیش خودش می گفت : ((یعنی این ها همان بچه های یک ساعت پیش هستند.)) همینطور که حرف می زدم گاهی قطرات اشکی را می دیدم که بر صورت های تیغ کشیده شده ی آنها سرسره بازی می کرد. انگار من داشتم از گمشده ای برای آنها صحبت می کردم که سالها بود در پی یافتن او زجر کشیده اند. وارد مسجد که شدیم من کفشهایم را از پا در آوردم به دنبال من بچه های دیگر هم همین کار را کردند . دعای فرج که شروع شد که امان آدم بریده می شد. بعضی از همین افراد که خیلی وقتها به آنها برچسب ضد دین می زنیم آنچنان با سوز دعا می خواندند که آدم نمی توانست تحمل کند. بعضی ها هم که اصلا بلدنبودند دعا فرج بخوانند، فقط گریه می کردند 80 درصد افراد با اینکه اصفهان تا قم خیلی نزدیک است. ولی اولین بارشان بود به جمکران می امدند. اصلا تا به حال تصوری هم از جمکران نداشتند. من آخر از همه داشتم پشت سر بچه ها می آمدم که او سراغم آمد. یکی از پسرهای شیطون گروه بود . از بچه زرنگ ها دانشگاه، شاید بشود گفت یکی از افتخارات دانشکده بود. با قیافه ای عجیب و غریب آنچنان گریه می کرد که توجه هر رهگذری را به خود جلب می کرد. از من تقاضا کرد با بچه نروم و بمانم حرف مهمی با من دارد! می خواست شروع به صحبت کند اما گریه به امان نمی داد. کم کم آرامش کردم شروع به حرف زدن کرد: (( حاج آقا راستش بخواهید من چند بار تا پشت در و نزدیک این مسجد آمده بودم ولی داخل نیامدم آخه پیش خودم می گفتم من کجا اینجا کجا!؟ اما حاج اقا می دانید الان برای چی آمدم ؟راستش بخواهید چند مدت پیش وسطهای ماه رمضان گناه وحشتناکی کردم شب میلاد امام حسن بود بعد از آن گناه از خودم متنفر شدم کلافه شدم . اصلا آرامش نداشتم پیش خودم گفتم من دیگر آدم نمی شوم. آمدم بخوابم یادم افتاد امشب شب تولد امام حسن (ع) است یک نگاهی به آسمان کردم گفتم: امام حسن من که روزه نگرفتم تازه این گناه هم کردم اگر من دیگر بدرد شما نمی خورم همین امشب تکلیفم را مشخص کنید اگر هم می خواهید باز راهم دهید همین امشب جواب مثبت دهید حسابی از دست خودم گریه ام گرفته بود. با حالتی که شاید هیچ چیزی جز سیاهی گناه در وجود من نبود بخواب رفتم. یک وقت در عالم خواب ندا دادند امام حسن مجتبی (ع) دارند تشریف می اورند من خودم را جمع و جور کردم اقا پیش من امد لبخندی زد و گفت: قبوله. )) در حالی که بلند بلندگریه می کرد: ادامه داد: (( حاج اقا به خدا آدم شدم! بخدا ادم می شوم! فقط به من بگویید قبوله یعنی چی ؟ یعنی من را هنوز دوست دارند. من را هنوز جزء ادم ها حساب می کنند .)) من چه داشتم در برابر محبت امام حسن (ع) نسبت به آن جوان بگویم؟ جز اینکه گریه کنم و دیگر از اشک ریختن جلو او خجالت نکشم . دیگر نمی توانستم او را آرام کنم. چون دوایی جز اشک برایش نمی یافتم. یا امام حسن مجتبی به من گناهکار هم عنایتی کنید شما که امام محبتی! ¤ نویسنده: یغما
ساعت 5:56 عصر پنج شنبه 85/9/16
در مسلخ عشق بازی معشوق محبوب است و عاشق حبیب هرگاه در ژرفای گسترده عشق بازی ، حبیبی به وصال محبوبش می رسد، آیا جز شادی و عیش و مستی چیزی برای آن حبیب می توان تصور کرد؟ مگر نه اینکه حضرت آیت الله العظمی تبریزی (ره) به وصال محبوبی که سالها در عشق او،حبیب گونه می سوخته رسیده است؟ مگر نه اینکه مستی وصال دوست که هر چه هست از اوست، نصیب این آقای بزرگوار شده است ؟ پس چرا می گریم؟ می گریم نه به این منظر که او به وصال معشوقش رسیده ! می گریم چون مریدان بیچاره ای همچون من و شما، مراد دلمان ، یکی از نزدیکان محبوبمان ، همنشین دوست غائب از نظرمان را از دست داده ایم! خدایا! عزیز دل من! او رفت چون تو می خواستی! در فراق یک یار همنشین تو و همنشین مهدی تو می گریم، اما باز شکر تو را بجا می آورم! چون تو می خواستی! تو فراق او از ما خواستی و او را به وصال خودت رساندی تا ما قدر یاران و دوستان نزدیک تو را بدانیم. باشد که قدر حضور با برکت دوستان خدا را بدانیم، قبل از اینکه از بین ما بروند!
¤ نویسنده: یغما
ساعت 5:56 عصر پنج شنبه 85/9/16 دیروز14/9/85 برای بازگشت از یکی دبیرستان ها که برای مشاوره رفته بودم با تاکسی تلفنی برگشتم . راننده جوانی بود که تا من سوار ماشین شدم بدون مقدمه گفت : ((حاج اقا اگر یکی خواب امام را ببنید راست است یا نه؟)) من هم که صادقانه سخن گفتن او را درکه چشمانش فریاد می زد دیدم گفتم : ((خوب مثلا چه خوابی!)) بنده خدا مثل اینکه منتظر این سئوال بود با هیجان گفت : ((راستش من یک حاجت خیلی خیلی سخت داشتم دو بار پیش امام رضا(ع) رفتم حاجتم برآورده نشد ولی وقتی برای سومین بار، من که نماز نمی خواندم و اصلا اهل مسائل دینی نبودم رفتم حرم امام رضا(ع) گفتم: ((من اخرین بار است که از شما کمک می خواهم و اگر جواب ندادی دیگه این طرفها پیدا نمی شود!)) همان شب درخواب دیدم امام رضا(ع) دارد به طرف من می آید در خواب خیلی وحشت کردم گفتم حتما امام رضا بخاطر این حرفی که بهش زدم عصبانی شده از دستم که ناگهان بیدار شدم. خیلی عرق کرده بودم نمی دونستم چکار کنم تا اینکه همان روز به اصفهان برگشتم شب دوباره خواب که رفتم اقا امام رضا (ع) را دیدم به طرفم آمد و گفت : ((ما که برایت دعا کرده بودیم خیلی پیش از این برایت دعا کردیم ولی آن زمان صلاح نبوده مشکلت تو حل شودالان صلاح است .)) از خواب بیدار شدم هم گریه می کردم بودم هم خوشحال بودم حال عجیبی داشتم مثل آدم های مضطرب شده بودم . آن روز بعد از خواب خیلی به حرف امام رضا(ع) که صلاح نبوده فکر کردم تا اینکه شب سوم هم دوباره خواب امام رضا دیدم که گفت: ((فلانی چرا توکه ادعای دوستی با ما را داری نماز نمی خوانی؟ چرا ریشت را تیغ می زنی !)) حاج آقا اگر الان می بینید من که هیچ استدلالی نمی توانست قانعم کند که ریش خوب است ریش می گذارم من که هیچ گاه نماز نمی خواندم نماز می خوانم فقط بخاطر همون حرف امام رضا(ع) است شاید اگر عکس من را قبلا دیده بودید باورتان نمی شد که ... ¤ نویسنده: یغما
ساعت 5:48 عصر پنج شنبه 85/9/16
زن هق هق میکرد و اشک میریخت . وقتی دلیل آن همه بیتابی و درد را پرسیدم. با نگاهی که شادی فرسنگها از آن فاصله داشت گفت: «باورتان میشود کودک هفت ساله به جرم مزاحمت برای نوامیس محاکمه شود؟ پسرم ساسان زندگی ما را سیاه کرد. او بچه آدم نیست، بچه شیطان است. دیگر حاضر نیستم حتی یک روز او را نگه دارم. هیچ شباهتی با بچههای عادی ندارد. »و بعد که آرامتر شد، تعریف کرد: «من و همسرم هر دو کار میکردیم ولی الان من به خاطر او کارم را از دست دادهام. ساسان از سن 2 سالگی پیش مادرم بود. وقتی سه ساله شد آنقدر مادرم را اذیت کرد که او هم از دست بچه من خسته شد. باورتان نمیشود، بچه سه ساله با پرت کردن قاب عکس به طرف مادرم باعث شد که او بینایی یک چشم خود را از دست بدهد. دیگر رو ندارم به دیدن پدر و مادرم بروم. بعد از آن جریان ساسان را به مهدکودک بردم. هر روزیکی از اولیای بچههای مهدکودک شکایت میکرد. ساسان چند بار بچههای دیگر را کتک زده بود. چند بار سوسک به جان بچهها انداخته بود. باورتان نمیشود که این بچه حتی به حیوانات رحم نمیکند. بیش از صدبار ماهیهای قرمز عید را کشت. او دنبال گربهها میکند و آنها را میزند و... یک روز با مربی مهدکودک دعوا کرد. من سرکار بودم که خبردادند بروم و ساسان را به خانه ببرم. آن روز صدبار از مربی و مدیران عذرخواهی کردم تا آنها راضی شدند یک فرصت دیگر به ساسان بدهند . هرچه از این بچه پررو و شیطان خواستم که از مربی خود معذرت بخواهد زیربار نرفت. فردای آن روز فهمیدم که ساسان در کلانتری بازداشت است. سراسیمه از محل کارم به کلانتری رفتم. این پسر که نمیدانم باید چه چیزی دربارهاش بگویم به خاطر تلافی و اذیت مربی خود مهدکودک را آتش زد. نمیدانم اصلاً کبریت را از کجا آورده بود. به هر حال خدا رحم کرد آن آتشسوزی فقط خسارت مالی داشت. ما خسارت را پرداختیم و من مجبور شدم کار خود را رها کنم و مواظب ساسان باشم. من که هیچ، اگر تمام دنیا هم جمع شوند از پس این شیطان برنمیآیند. از سن 4 تا 6 سالگی خودم از او نگهداری کردم. این دو سال برایم یک عمر گذشت. 30 سال بیشتر ندارم اما موهای سرم مانند زنان کهنسال سفید شده و زود پیرشدهام. در این دو سال جرأت نداشتم پلک برهم بگذارم. اگر یک لحظه غافل میشدم، او از خانه خارج میشد. تا حالا چند بار از پدرش، عموش و من دزدی کرد. برای آن که او این کارش را تکرار نکند پول بیشتری به او دادم اما این کار نه تنها کمکی نکرد بلکه باعث شد او بیشتر منحرف شود. او در یک چشم برهم زدن از خانه خارج میشد و با پولهایش چیزهایی میخرید که رو ندارم بگویم. آخر چه کسی باور میکند که یک بچه 6 ساله در عرض پنج دقیقه CD مبتذل بخرد و به خانه برگردد؟ یکبار وقتی به دستشویی رفته بودم، او از خانه فرارکرد. سه روز تمام گم شد. بعد از سه روز خودش به خانه بازگشت. وقتی از او پرسیدیم که کجا بودی؟ گفت: برای تعطیلات رفته بودم شمال! بعدها فهمیدم که در آن چند روز در خیابانها میگشته و شبها را با کودکان خیابانی درپارکها سرمیکرده. هرچه روانشناس و مشاور در تهران بوده او را معاینه کردند. فکر میکردم رفتار او وقتی به مدرسه برود خوب خواهد شد. اما او روز اول مدرسه سر همکلاسیاش را شکست. درعرض همین چند ماه بیست دفعه از مدرسه فرارکرده است. چند روز پیش هم دوباره فهمیدم که ساسان درکلانتری بازداشت است. وقتی به کلانتری رفتم فهمیدم که او بعد از فرار از مدرسه برای یک دختر 18 ساله مزاحمت ایجادکرده، در ضمن یک بسته حشیش در جیبش بوده است. دختر بیچاره تمام بدنش میلرزید و میگفت که این بچه مثل یک پسر 20 ساله او را مورد آزار قرارداده. من اصلاً نمیدانم آن بسته حشیش را از کجا آورده است. پدرساسان یک پزشک است و من هم لیسانس حسابداری دارم. در تمام خانواده ما یک نفر وجود ندارد که سابقه کیفری داشته باشد. این بچه برای ما آبرو نگذاشته است. هنوز هفت سال بیشتر ندارد که پروندهای حجیم در دادگاه برایش تشکیل شده است. من از قاضی پرونده خواستهام که او را چند سال در کانون اصلاح و تربیت کودکان نگاه دارد. البته مطمئن هستم مسوولین آنجا هم از پس این جانور برنمیآیند و او را از آنجا هم بیرون خواهند کرد....» و اما ساسان با چشمانی که از آن آتش زبانه میکشید و لبخندی زهرآگین مادر را نگاه میکرد انگار از اشک ریختن زن بیچاره لذت میبرد. روانشناسان پزشکی قانونی هوش ساسان را بیش از کودکان عادی اعلام کردهاند اما این کودک با چنین هوش و ذکاوتی باید در کانون اصلاح و تربیت دوران کودکی را بگذراند.
¤ نویسنده: یغما
ساعت 5:48 عصر پنج شنبه 85/9/16
¤ نویسنده: یغما
ساعت 5:48 عصر پنج شنبه 85/9/16
شمال نیوز گزارش داد: دکتر محمود احمدینژاد در اولین روز از سفر خود به استان مازندران، عصر روز سه شنبه در جمع مردم نکاء با گرامیداشت یاد و خاطر شهدا، افزود: یاد و خاطر همه شهدا به ویژه شهید حسن قریب، عکاس خبرگزاری ایسنا که سال گذشته در حادثه هوایی هواپیمای سی ـ 130 به شهادت رسید، و دیگری شهید محمود احمدی نژاد از اهالی نکاء را گرامی میدارم و از خداوند میخواهم تا ما را با شهیدان محشور گرداند.
شهید محمود احمدینژاد از شهیدان نکایی است که در سالهای اول دفاس به شهادت رسید و همزمان با سفر رئیسجمهور به مازندران تصویر این شهید بزرگوار نیز در شهر نکا پخش شد. ¤ نویسنده: یغما
ساعت 5:48 عصر پنج شنبه 85/9/16
اخبار
فیلم هایی که زهرا امیر ابراهیمی بازی کرده است فعلا ممنوع شده اند.! بازتاب اخبار این هنرپیشه در مطبوعات ایران و جهان اعلام دستگیری متهم پرونده در ارمنستان و انتقال وی به ایران آخرین خبرها در رسانه های داخلی ایران حاکی از دستگیری و محاکمه متهم اصلی پرونده میباشد. خبرگزاری رویترز اعلام کرد: واقعا بعید است که در کشوری اسلامی که حتی هنرپیشه های زن در فیلم ها و سریال ها طبق قوانین شرعی باید حجاب اسلامی را رعایت کنند، فردی پیدا شود که به ایفای نقش در فیمی غیراخلاقی بپردازد.
از نظر حقوقی، چه از نظر فقه اسلامی و چه از نظر حقوق داخلی ایران، فیلم یا صوت صبط شده نمیتواند مثبت جرم منسوب به متهم باشد و اقرار شفاهی متهم لازم میباشد. نگاهی میکنیم به جرائمی منتسب به متهمین این پرونده: 1- توزیع فیلم مبتذل در کشور 2- افشای فیلم خصوصی و خانوادگی 3- زنا 4- تهمت در مرحله اول، بزرگترین جرائمی که در پرونده مزبور به چشم میخورند، توزیع فیلم مبتذل در کشور و افشای فیلم خانوادگی دیگران میباشد. شاید حساسیت اصلی نیروهای انتظامی و دادگاه های ایران بیشتر متوجه همین دو جرم بوده است و لذا به جای آنکه به بررسی جرائم دیگر منتسب به طرفین بپردازند، به دنبال شخص فیلمبردار و توزیع کننده اول این فیلم در کشور بوده اند. در صورتیکه هر یک از متهمین و یا شخص ثالثی به عنوان مجرم این جرم دستگیر شود، این شخص ممکن است بر طبق قوانین ایران، حتی اعدام شود. در پرونده های مشابه در دادگاه های ایران، احکامی مانند حبس های بلند مدت نیز مشاهده شده است. قعلا چیزی که واضح است آنست که تا این لحظه این جرم منتسب به هیچیک از طرفین متهم در این پرونده نبوده است و تحقیقات پلیس برای یافتن این متهم ادامه خواهد داشت. در مورد اتهام سوم یعنی زنا، توجه شما را به موارد زیر جلب مینمایم: از دیدگاه فقه اسلامی که ریشه اصلی قوانین جزائی حکومت دینی ایران در این جرم به حساب میآید، اثبات وقوع مساله زنا از سخت ترین مسائل و بنا بر عقیده اکثر مردم، غیر ممکن است. کمتر در دادگاههای ایران کسی توانسته وقوع این جرم را به جز از راه اعتراف متهم ثابت کند. در تعلیمات اسلامی آمده است که حتی با دو بار اعتراف متهم هم دادگاه نمیتواند این قضیه را ثابت فرض کند و باید از متهم بخواهند که دیگر اعتراف نکند و به طور کلی، نوعی تشویق به فرار از مجازات در این جرم دیده شده است. دکتر محمد مهدی فقیهی که دکترای فقه و همینطور فلسفه اسلامی دارد و از صاحب نظران به نام فقه شیعی محسوب می شود، در مقاله ای در این باره چنین مینویسد: "دخالت در امور خصوصی و داخلی مردم از نظر دین اسلام، به کلی حرام است. هر گونه استنطاق کردن و بازجوئی کردن از مردم در زمینه منکرات هم حرام شرعی است." و اما جرم چهارم که میتواند در این پرونده مطرح شود، تهمت است. در قوانین مجازات اسلامی، تهمت شدیدترین مجازاتها را دارد. علت این حکم در قانون ایران، روایاتی از پیامبر اسلام بوده است که در آن آبروی فرد مسلمان را مهمتر از حریم خانه کعبه (مقدس ترین مکان مذهبی مسلمانان) بیان نموده است. در نتیجه موارد یاد شده در بالا، در پرونده مورد بحث، چنانچه خانم امیرابراهیمی از توزیع کننده فیلم شکایت کند، به فرض آنکه شخص نشان داده شده در فیلم، همان زهرا امیر ابراهیمی باشد، ایشان به صرف ادعای محرمیت با طرف مقابل از جرم زنا تبرئه میشود، و حتی میتواند علیه کسی که فیلم را توزیع کرده است شکایت جزائی و حقوقی و تقاضای غرامت کند. طرف مقابل نیز چنانچه از جرم توزیع فیلم تبرئه گردد، از نظر دادگاه ایران بیگناه بوده و آزاد خواهد شد و در صورت اثبات این جرم حبس یا اعدام میشود.
¤ نویسنده: یغما
|
خانه
:: بازدید امروز ::
:: کل بازدیدها ::
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: اوقات شرعی ::
:: لینک دوستان من ::
خاطرات یک حاج آقا
:: لوگوی دوستان من ::
:: آرشیو ::
تابستان 1386
::وضعیت من در یاهو ::
:: خبرنامه وبلاگ ::
|